...راستی چهار ماه پیش بود. آن وقت طفلی بودم ولی اکنون خود را دختر بزرگ و عاقلی می دانم، امروز می فهمم که یک دختر بالغ نیست، مگر وقتی که مردی را با تمام قلب و روح خود دوست داشته باشد.
.
#دزیره
...راستی چهار ماه پیش بود. آن وقت طفلی بودم ولی اکنون خود را دختر بزرگ و عاقلی می دانم، امروز می فهمم که یک دختر بالغ نیست، مگر وقتی که مردی را با تمام قلب و روح خود دوست داشته باشد.
.
#دزیره
شب هایی که به اندازه امشب مهتابی ان یه حس خاصی بهم میدن... یه حس ناب... انگار دلم میخواد بشینم و شعر های سهراب رو بخونم زیرش... و راستش یاد وقتایی می افتم که می رفتم توی حیاط و با ماه صحبت می کردم گاهی... با قلبی مالامال از عشق.. و پیش روم افق های ناشناخته ی آینده رو می دیدم .... انگار این شب های مهتابی امید رو برام تداعی میکنن... و لحظات امید بخش زندگی رو ...
توی چنین شب هایی بیش از پیش دلم میخواد بنویسم و بنویسم ... و بخونم وبخونم ...
.
خب برم یه تسبیح دیگه از نذری که برای فینال آرین کرده بودم بفرستم و بخوابم ![]()
+ خیلی دیر شد
+ ولی یه روزی دلم واسه این روزهام تنگ میشه، جوانیه به هر حال ... الهی شکرت واسه اینکه توی خونه خودمون ، نه روی تخت بیمارستان دارم به خواب میرم،
الهی شکرت که خوابم میگیره شبا! و از درد جسمی یا روحی بی خواب نیستم! خیلی سخته ... هزار هزار بار شکرت...
الهی شکرت که غذا میخورم و بشقابم و تموم میکنم، من میدونم این چه نعمت بزرگیه ![]()
هزار مرتبه شکرت...
وقت خوابم دیر شده اما باید یه گزارشی تیتر وار بنویسم چون که من یه معتاد کلمه ام و روزی که ننویسم انگار دارم خفه میشم! حالا انقدر که من اینجا مینویسم به کنار؛ یه فایل وان نوت دارم توی لپ تاپ که پر نوشته است.
خلاصه:
- همین الان یه قورباغه از توی اتاق شکار کردیم! از پنجره اومده بود !!!
- کتاب های کتابخونه رو بردم و به یشنهاد خانم کتابدار دزیره رو آوردم. خودم بر باد رفته رو میخواستم که نبود، برده بودنش.
-زانو هام واقعا درد میکنه و من کاملا گیج شدم! واقعا جاشه که زانو های مادر بزرگم درد کنن، آخه من چرا؟؟ خیلی بد نشستم در طول مدت های قبل، احتمالا این عوامل با عوامل ژنتیکی دست به دست هم دادن... خلاصه خوب نشه باید برم دکتر!
خیلی حس بدی بهم میده ولی با خودم میگم ساناز و ببین! ام اس داره و تو در مخیله ات هم نمی گنجید که همچین چیزی باشه، از بس اصلا بهش بها نداده و یه سانازه که ام اس هم داره، نه یه ام اسی که اسمش سانازه!!!
- دلم غنج میره زیاد و زیاد بنویسم و سئوی سایت هم کار کنم. اما وقتی میخوام شروع کنم یه مقاله بنویسم بزارم توی ویرگول دستم به نوشتن نمیره! میترسم یا چی... نمیدونم.
- میخوام توی تصمیمم مبنی بر ادامه تا ۶ ماه بعد ثابت قدم باشم ان شاءالله ، بعدش اگه نشد لااقل حسرت نمیخورم که کاش تلاش می کردم. امتحان میکنم و بعد میبینم که باید چیکار کنم.
- میم، دوست صمیمی ام، از بعد عروسی اش یه بارم بهم پیام نداده. من سه بار پیام دادم و دیدم دیگه خبری ازش نیست منم پیام نمیدم. یعنی شوهرش گفته باهام قطع ارتباط کنه؟؟؟
- ماه امشب چقدر زیباست ... چقدر آسمون امشب زیباست... یه حس بی نظیر خاصی بهم میده.
- هیرو دبیرستان ثبت نام کرد! هیرو کی دبیرستانی شد؟؟؟ باورم نمیشه و در عین حال هم دلم برای بچگی هاش تنگه، هم ذوق میکنم از بزرگ شدنش.
اوشین واقعا سریال خوبی بوده.
فکر کن طرف هزار جور تلاش میکنه و شکست میخوره.
رستوران راه میندازه، روی گاری ماهی میفروشه، با هزار تا زحمت یه مغازه باز میکنه، کارخونه میزنن و ... اما یهو همه چی دود میشه میره رو هوا. شوهرش هم خودش رو میکشه.
و اوشین میره دوباره با فروشندگی سیار شروع میکنه!!!
من بودم چیکار میکردم؟؟
ببینید گفتنش راحته ولی انجام دادنش خیلی سخته،
من که مثلا یه مدت فروش درست حسابی ندارم یا کارام رو مثلا میبرم یه مغازه ای برای بازاریابی و رد میکنن،
واقعا میخوام که ولش کنم!
واقعا ها...
ادامه دادن و استقامت داشتن واقعا واقعا کار سختیه. و کلید موفقیت هر کاری هم همینه.
.
- توما، من باعث همه ی ناراحتی هایت در زندگی بوده ام. به خاطر من است که کارت به این جا کشیده شده. من هستم که تو را این همه پایین آورده ام که از آن پایین تر امکان ندارد.
-چرا پرت و پلا می گویی؟؟ اول بگو ببینم معنی " این همه پایین" چیست؟
- اگر در زوریخ مانده بودیم، تو بیمارانت را عمل می کردی.
- و تو، عکس می گرفتی.
- نمی توانیم مقایسه کنیم. برای تو، در دنیا، کار و حرفه ات از همه چیز مهم تر بود، در حالی که من هر کاری می توانم بکنم. برایم اهمیتی ندارد. من چیزی را از دست نداده ام، در صورتی که تو همه چیز را از دست داده ای.
- ترزا، توجه نکرده ای که من خوشبخت هستم.
- جراحی بیمارانت رسالت اجتماعی تو بود!
-ترزا، " رسالت اجتماعی" عبارتی ابلهانه است. من رسالت اجتماعی ندارم. هیچ کس رسالت ندارد. درک این که آزاد هستیم و رسالت اجتماعی نداریم، به ما آرامشی بی نهایت می بخشد.
.
.
دخل و خرجم بهم نمیخونه و
برای چندمین باره که میخوام همه چی رو ول کنم و یه کار کارمندی پیدا کنم و برم.
اما میخوام آخرین فرصت رو به خودم بدم...
اگه خدا بخواد تا آخرین روز بیست و پنجمین سالی که روی زمینم، برای کسب و کار خودم + یاد گرفتن نوشتن محتوای متنی تلاش میکنم.
اگر که هیچ رشدی مشاهده نکردم، میرم سر یه کار کارمندی...
.
دعا کنید برام.
من آدم زندگی کارمندی نیستم، میشناسم خودم رو... دعا کنید کارم بگیره این دفعه.
کاش میتونستنم اون قسمت از مغزم رو که مدام من و با بقیه مقایسه میکنه غیر فعال کنم!!!
یه نکته دیگه تو این المپیک این بود که از اونجایی که ورزشکارامون اغلب ازم کوچیکتر بودن میتونستم راحت با اسمشون تشویقشون کنم جلوی تلویزیون![]()
+ بزرگ باشن یکم معذب میشم اما اینا رو بچه میبینم![]()
اون پستی که بعد از باخت حسن نوشته بودم و انتقاد کرده بودم که چرا مصدوم آوردنش رو پس میگیرم،
حسن خودش پست گذاشت و گفت که من در اوج آمادگی بودم واگر ذره ای احساس میکردم که آماده نیستم نمی اومدم.
و من حرفش رو بی شک و شبهه قبول میکنم.
+ ظاهرا قبل از المپیک هم براش چرخه انتخابی گذاشتن و یزدانی تونسته که صلاحیتش رو نشون بده و اومده،
از طرفی کامران قاسم پور هم اصلا تو چرخه ۸۶ نیومده بود...
.
+من باید یه نویسنده ی ورزشی میشدم باور کنید! حیف شدم ![]()
و اما یه چیزی رو در مورد کیمیا علیزاده حتما باید بنویسم.
ببینید علی ارسلان چند ساله که با هماهنگی فدراسیون کشتی رفته و برای صربستان کشتی میگیره، از قضا از وقتی هم که رفته اونجا قهرمان مسابقات جهانی هم شده و رشد کرده و ... اما از نظر من علی ارسلان ایرانیه واقعا و بهش احترام میزارم. اون به خاطر مسائلی که با کادر فنی تیم داشت تصمیم گرفت که بره اونجا شانسش رو امتحان کنه. نه توهین کرد. نه برگشت حرفی به ایران زد. نه دزدکی رفت. اومد گفت، اجازه گرفت رفت.
اما چرا اصلا نمیتونم به کیمیا حق بدم؟ چون کیمیا وطن رو فروخت. چجور فروختنی؟ کیمیا بلندگو رو برداشت دستش و از وطنش بد گفت به دنیا. آدم هر چقدر توی خونه مشکل داشته باشه نمیره جلوی همه - خودی و نخودی- داد بزنه و اعلام کنه که تو این خونه فلان سختی ها به من گذشته و ... وقتی که کیمیا به آب و خاکش انقدر احترام نزاشت که بگه عزیزان من به خاطر یکسری مشکلات نمیتونم دیگه توی ایران ادامه بدم و ترجیح میدم که برای کشور دیگری ورزش کنم.
نمیدونم یه جوری که ملایم تر بود. نه به اون تند و تیزی و اون حرف ها که ایران رو جلوی همه بی اعتبار میکنه.
به هر حال کیمیا رو خیلی ها میشناختن. ورزش ویژگی ای که داره اینه که میتونه کشورها رو به دنیا معرفی کنه. کیمیا ایران رو اینطوری معرفی کرد. در حالیکه واقعا اگه بخوایم بگیم بعد از المپیک ریو کسی که بیشتر از همه تحویل گرفته شد کیمیا علیزاده بود! کسی که لی لی به لالاش گذاشتن کیمیا علیزاده بود! من نمیگم که همه چی براش اوکی بود اما خب اون به نسبت بقیه ورزشکارهای زن ایرانی خیلی خیلی بیشتر تحویل گرفته میشد و خیلی خیلی مورد احترام بود. در حدی که در هشت- نه روزی که در بیمارستان بستری بود وزیر بهداشت دو بار به عیادتش رفت! بعد از قهرمانیش، رهبر شخصا براش پیام تبریک داد.
.
ببین من حرفم غیرته! آدم که غیرت داشته باشه روی وطنش نمیاد اون حرفا رو بهش بزنه و بعد بازم بگه تا ابد دختر ایرانم!!! با چه رویی میتونه بگه که دختر ایرانه؟
مثلا داره از حاکمیت انتقاد میکنه !!! ولی ورزشکاری که از برزیل داره صفحه اش رو دنبال میکنه هیچ نمیفهمه که حاکمیت ایران چیه و جریان از چه قراره! ایران رو یه جای تاریک و بد میبینه وقتی اون حرف ها رو میخونه.
.
+خلاصه کلام اینکه خیلی فرقه بین یکی مثل علی ارسلان و کیمیا علیزاده!
من نمیتونم کیمیا رو ببخشم و نمیدونم که چطور این همه آدم ایرانی به کیمیا حتی بیشتر از ناهید بها میدن!! ناهیدی که با همه حرف ها، شرایط و ... ساخت و روی سکوی بالاتری از کیمیا هم ایستاد! واقعا نمیفهمم... از درک من خارجه!
+کیمیا کسیه که باعث شده وقتی که دارم برای مدال ناهید یا مبینا اشک میریزم ته دلم از این بترسم که نکنه اینم به این همه عشقی که همزمان داریم به وطمنون حس می کنیم پشت پا بزنه و بره ....
حال و هوای شب های مرداد و شهریور رو خیلی دوست دارم. یه آرامش خاصی داره. ولی امروز اصلا حال خوبی نداشتم. خیلی از نظر روحی بهم ریخته بودم. هر وقت که چند روز پشت سر هم بی برنامه میشم روحا بهم میریزم، و روزهای گذشته مدام المپیک تماشا کردم و از برنامه هام موندم.
المپیک 2024 پاریس هم تموم شد. با تمام لحظه های تلخ و شیرینش. راستش بعضی وقتا انقدر ناراحت شدم که با خودم گفتم که واقعا دیگه نبینم این مسابقات رو... ولی با خودم گفتم که زندگی هم همینه، تو اگه بخوای از تلخی لحظه ی باخت فرار کنی، شیرینی لحظه ی برد رو هم نمیتونی تجربه کنی.
اگه نمی نشستم پای مسابقه ها درسته از باخت حسن یزدانی کمتر ناراحت میشدم و از باخت امیرحسین زارع و رحمان عموزاد کمتر حرص می خوردم. اما نمیتونستم که شیرینی لحظه ای که آرین سلیمی حریف رو یکی یکی برد و طلا رو گرفت رو هم تجربه کنم...
.
+ استرس بسیار زیادی سر مسابقه ی حسن یزدانی داشتم! درست مثل همه ی مسابقاتی که قبلا با تیلور داشت و متاسفانه این هم با ناکامی مواجه شد.
+ باخت رحمان عموزاد خیلی عصبانی ام کرد! آخه بعد از فینال رفته بود جلوی دوربین اتحادیه ی جهانی کشتی روی سرش تاج گذاری کرده بود و گفته بود که پادشاه منم! حالا با این باختش خارجی ها مسخره مون می کردن!! متاسفانه رحمان با وجودی که استعداد بی نظیری در کشتی داره اما حرفه ای نیست!
.
خدا به آرین عزت بده که کاممون رو شیرین کرد ![]()
خوشحال شدم... پسر درجه یک ایران بالاخره طلا رو گرفت 💫
.
+خیلی حرف دارم بمونه فردا ان شاءالله
نقره های تلخ این دو شب !!!
حالا فقط دو تا شانس طلا داریم ....
به خدا که اگه دستش سالم بود این حریف چیزی نبود براش!!
.
+ طلای المپیک فدای سرش.
+ احتمالا خداحافظی میکنه...
حسن فقط چند ماهه که عمل کتف کرده!
چند تا کارشناس گفتن که این کتف، کتف بشو نیست، اونم تو این زمان کم!!؟؟
ما که حسن یزدانی رو همه جوره قبول داریم،
این نقره اش به یاد ماندنی ترینه!
اماااااا...
وقتی که کامران قاسم پور رو داریم و آماده است، و دو بار قهرمان جهان شده ... چرا اونو نبردیم و گفتیم هر چی که بشه باید حسن بره؟؟؟
هم حسن آسیب دید، هم کامران قاسم پور حیف شد و تا المپیک بعدی هم شرایط سنی اش سخت میشه!!
.
+ درسته که آقای دبیر عملکرد خیلی خوبی داشته توی فدراسیون کشتی ولی مسئولیت این اتفاق مستقیما با ایشونه از نظر من.
چه کرررردی مهرااان برخورداری 😍😍😍
خیلی خیلی خوشحالم کرد، چون اصلا انتظارشم نداشتم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
.
جانم به این دو تا فدراسیون که معلومه سه سال بی وقفه تلاش کردن 💪
به امید اینکه امشب حسن برنده بشه و این آهنگ و با عشق و افتخار هر چه تمام تر گوش بدیم.
وبلاگم این روزا رسما هیچ چیزی غیر از المپیک نداره!
خب خب حس ششمم در مورد سعید اسماعیلی درست از آب در اومد 👑🇮🇷
ناهید که شاهکار کرد؛ اولا که کیمیا علیزاده رو بردن خودش یه مدال می ارزید، دوما هم که اصلا خواب نقره المپیک برای بانوان رو هم نمی دیدیم ، خدایا شکرت ![]()
.
کشتی فرنگی کولاک کرد، از شش تا وزن سه تا پای فینال داشتیم که دو تاش طلا شد، به اضافه یه برنز ...
ان شاءالله فردا حسن هم یه طلا بگیره که واقعا خوشحالمون کنه❤
.
+حالا پیش بینی هام در مورد کشتی آزاد:
بنظرم امیر حسین زارع طلا رو میگیره !
حسن هم این حریفش و میبره و طلایی میشه،
به آذرپیرا امیدی ندارم،
امامی برنز بگیره خوبه،
رحمان عموزاد قطعا رو سکوئه اگه خدا بخواد، رنگ مدالش رو نمیدونم.
.
.
+ جای کامران قاسم پور واقعااااا خالیه.
بوی المپیک لندن میاد !!
فارغ از اینکه رنگ مدال های امشب طلایی بشه یا نقره ای نتیجه ای که در کشتی فرنگی و تکواندو کسب شده فوق العاده است ![]()
.
+برای ناهید پست گذاشته بودم ثبت نشده انگار؛
این دختر بعد از اینکه علیزاده رو برد چشماش یه حالتی داشت که چشمای یه قهرمان بود :))
و مطمئنم لیاقت طلا هم داره، برازنده ی خودشه ❤
هر چند همین که رفته فینال خودش طلاست ؛
اصلا همین که کیمیا علیزاده رو برد خودش یه طلاست....
بهت افتخار میکنم ناهید....
چقدر این کلیپ های سالن گرم و خوشحالی کادر فنی می چسبه بهم ![]()
و چقدر خوب شد که حمید سوریان هم در این صحنه ها هست 😍 کسی که من المپیک رو با اون شناختم 🇮🇷
.
.
راستی فردا حسن آقای یزدانی رو داریم 👑 چه شود ...
.
+خدایا بازم خیلی خیلی شکرت میکنم ❤
از شیرینی اتفاقات امروز هر چی بگم کم گفتم:))
مبینا! چه کردی تو دختر 🫂
بچه های کشتی فرنگی هم که گل کاشتن ... دم آقای دبیر، آقای رنگرز و همه زحمت کشا گرم... تیم خوبی ساختن الحق 💪
.
+دیدن صحنه خوشحالی ها تو سالن گرم کشتی، خودش به اندازه یه مدال می چسبه بهم ....
+سعید اسماعیلی حقش طلائه، امیدوارم برای حقش بجنگه :))
مهمدی هم که از اون جنس ورزشکاراس که بی حاشیه و کم حرف و حدیث میان و یهو میبینی شدن قهرمان المپیک! خدایی قهرمان المپیک شدن عجیب بهش میاد :))
+ ناهید هم فردا مسابقه داره، امیدوارم اتفاقات خوب امروز بازم تکرار شه ![]()
+بردن آرتور و سانچز خیلیییییی چسبید ... دمتون گرم.
سعید اسماعیلی این چه وضعش بود؟؟ قلبم دو سه تا سکته ناقص زد تا این برد !
چه میکنی با روح و روان ما ؟؟؟
.
+ خدایا شکرت که این دو تا قهرمان رفتن فینال ![]()
فارغ از اینکه آرزو دارم فردا هادی ساروی الکسانیان رو ببره و یاد و خاطره المپیک لندن رو برام زنده کنه،
خیلی خیلی دوست دارم که سعید اسماعیلی سانچز رو شکست بده ...
من پیش بینی ام اینه که این پسر آینده خوبی خواهد داشت! حالا ببینم این حس ششم تا چه حد درست از آب در میاد.
.
.
+ فردا مبینا نعمت زاده هم مسابقه داره و من روی دخترامون خیلی احساساتی ترم ... آرزو میکنم که بدرخشن.
آرزو میکنم که فردا شاهد این باشم که پرچممون بالاتر از بقیه باشه و سرود ملی مون نواخته بشه.
.
.
+ المپیک قبلی یه کسی گفته بود که چرا همه مسابقات هادی عامل رو میبرن و بقیه گزارشگرا رو نمیبرن، همون حرف های همیشگی رو میزنه و چیز جدیدی نداره...
اما بنظر من هادی عامل کارش رو با نهایت عشق انجام میده و همین کافیه! همین عشقه که گزارش هاشو زیبا میکنه، همین که با تمام وجودش دلش میره واسه بچه های تیم، واسه ایرانمون و واسه همه مردممون...
چند روزه انگار بدنم داره با یه میکروبی چیزی می جنگه،
حالم بهم میخوره هر از گاهی، شکمم درد میگیره، بی حال میشم!
برم پیاده روی کنم خیلی دیر شده...
.
آدم دوست داره که مفید واقع بشه. دوست داره که بفهمه حاصل عمرش یه چیزی شده به هر حال ... واسه همینه که بعضی وقتا که بر می گردیم و نگاه میکنیم احساس پوچی بهمون دست میده، چون حس میکنیم هیچ کار به درد بخوری نکردیم!
همون احساسیه که من امروز دارم. خیلی احساس بدی دارم. اینکه روزم هدر شده و کار مفیدی انجام ندادم...
.
بهترین راه برای رسیدن به حس بهره وری داشتن یه برنامه روزانه است، انجام دادن کارهایی که توی برنامه است و تیک زدنشون بهت یه حس مفید بودن میده، حس میکنی یه کاری کردی ... یه چیزی توسط تو به دنیا اضافه شده... یه دانشی بهت اضافه شده. و این در طولانی مدت احساس رضایت و شادکامی رو به دنبال داره!
.
.
چند تا سر تیتر احساس هام از المپیک :
- ناراحتم که والیبالمون نیست، جای خالیش خیلی حس میشه
- دلم برای دیدن بازی سعید معروف و تماشای هوش سرشارش تنگ شده و خب دیگه هیچ وقت نخواهم دید چون خداحافظی کرد.
- هیجان زده ام که حمید سوریان هم با تیم المپیکی به پاریس میره چون که هنوزم مثل همون بچگیم دوستش دارم.
- برای فینال فردای هانیه استرس دارم و با تمام وجود آرزو دارم یه مدال بگیره... یعنی اگه بشه چی میشه...
- منتظرم که کشتی ها شروع بشه و تو کشتی سه تا مدال خوشرنگ طلا بگیریم
یادم نیست زیاد خواسته باشم برم کنسرت یه خواننده ای،
علیرضا قربانی فراز و فرود های زیبایی داره اما نمیدونم چرا زیاد حال نمیکنم باهاش، انگار یه دلتنگی و غم عجیبی از صداش میگیرم،
محسن یگانه هم صدای فوق العاده ای داره...
اما اگه یه حق کنسرت داشته باشم میرم کنسرت همایون شجریان ...
که وقتی میگه :
در قفس خیالِ تو
تکیه زنم به انتظاااار
تا که تو بشکنی قفس
پر بکشم به سوی تو
.
منم باهاش داد بزنم...
.
+ این تیکه یه نمونه بود از فراز های فوق العاده ای که تو آهنگ هاش داره...
+خیلییی خوبه همایون شجریان!
.
+موقعیت: بعد از پیاده روی، روی صندلی تاشوی حیاط، در حالیکه بوی قورمه سبزی مامان میاد و نسیم ملایمی رو حس میکنم و از تلوزیون صدای گزارش والیبال میاد... اما خیلی اعصاب درست حسابی ای ندارم!