غافلگیری
دیروز کارتون درون و بیرون رو دیدم. یه انیمه ی سینمایی هست در مورد یه دختر کوچولو که در این کارتون دنیای درون ذهن این دختر رو نشون میده که ترکیبی از احساسات مختلفه و هر کدوم از این احساسات یه شخصیت دارن و با هم در ارتباطن.
بنظرم واقعا خوب بود. لذت بردم. من واقعا آدمی نیستم که بشینم انیمه ببینم و همیشه انیمه ها حوصله مو سر میبرن ولی اینو دوست داشتم. کلا از انیمه هایی که مرتبط با واقعیتن خوشم میاد و از اونایی که تخیلی ان خوشم نمیاد. البته خب این انیمه هم فانتزیه چون درون ذهن ما شخصیت های احساسات زندگی نمی کنند ولی خیلی مرتبط با واقعیته، یه جورایی نشون دادن واقعیت ذهن توسط قصه است. و این خیلی جذابه. ولی مثلا انیمه ی قلعه متحرک هاول اصلا برام جذاب نبود.
انیمیشن گلوبولا که قبلا تو تلوزیون نشون می داد هم خیلی جالب بود. توی اون هم گلبول ها با میکروب ها می جنگیدن.
.
حالا چند خطی در وصف درون و بیرون بنویسم. البته اگه می خواید ببینیدش نخونید این چند خط رو چون براتون اسپویل میشه.
وقتی داشتم می دیدمش می گفتم چی میشد اگه می تونستیم این غم رو بکشیم، چقدر کرخت و بده! چقدر منه! ازش خیلی بدم میومد و توقع داشتم آخر کارتون این غم یه جورایی مهار بشه و فرماندهی بیفته دست شادی تا رایلی بتونه خوشحال زندگی کنه اما غافلگیر شدم و اصلا اینطوری نبود...
آخر قصه همین غم بود که رایلی رو نجات داد. و شادی فهمید که همیشه نمیتونه اون کارهارو مدیریت کنه و رایلی وقتی خوشحاله که تمام احساسات در مرکز فرماندهی باشن و با هم کار کنند.
.
واقعا خیلی دوستش داشتم و آخر داستان برام خیلی غافلگیر کننده بود :)
به خاطر اینکه ازش خوشم اومد چند تا انیمه ی دیگه دانلود کردم:)) ولی فکر می کنم هیچ انیمه ای نمیتونه انقدر خوب باشه:)))