امیر محمد خالقی
هر بار که تو یکی از پستها عکسش رو میبینم قلبم به درد میاد.
و دلم برای خانوادهاش کباب میشه...
چون خودم میدونم و میبینم پدر و مادر با چه زحمت و امید و آرزویی بچهشون رو میفرستن دانشگاه، اونم بهترین دانشگاه کشور که به خیال خودشون یه روزی سری تو سرا دربیاره.
وقتی صحنه دویدنش جلو چشام میاد احساس میکنم قلبم تیکه تیکه میشه... یادمه یه بار تو خوابگاه یه دختر لپ تاپش رو با خودش میخوابوند که یوقت ندزدنش چون میگفت من اینو با هزار قسط و دردسر خریدم، اگه بدزدنش بدبخت میشم. هر روز باهاش کد میزد و تلاش میکرد بتونه خرجش رو دربیاره...
امیرمحمد نمایندهی درد طبقه ماست. طبقهای که با خون دل خوردنهای زیاد امیدشون رو حفظ میکنند و تلاش میکنند وارد دنیای رویاهاشون بشن؛
ولی حقیقت اینه که پایان قصههای ما همیشه خوش نیست...
.
ز پیله بافتنم خستهام ولی چه کنم
امیدوارم و زندان آدمی است امید
#فاضل نظری