دو تا از دوستان خوابگاه که قبلا ذکر خیرشون در وبلاگ گذشته بود و باهاشون یه گروهی زده بودم، چند روزه میگن که بیاید فعالیت کنیم و حرف بزنیم...

اول گفتم که ما نمیتونیم بهم کمک کنیم و اینا... من دوست ندارم حرف بزنم! بعد گفتن که ما که نمیخوایم از خودمون بگیم، از کتاب و شعر و ... بگیم.

خلاصه گفتم باشه.

قرار شد کتاب ماهی سیاه کوچولو رو بخونیم و بریم ازش صحبت کنیم.

ببینم که چه می شود. اینجا مینویسم نتیجه ی هم نشینی با این دوستان رو.