یه وقتایی مثل الان کارم بنظرم خیلی چرت میاد. از سر و کله زدن با مشتری هایی که هر کدوم یه جوری ان اعصابم بهم میریزه. از انتظار کشیدن واسه رسیدن مواد اولیه توسط پست کلافه میشم. و از کارایی که گره میخوره حالم بهم میخوره ...
دوست دارم همه اش رو جمع کنم و بزارم کنار.
اما بازم ادامه میدم.
واسه یه قراری که با خودم گذاشتم و واسه حس خوبی که گاهی نصیبم میشه...
.
.
وقتی کارمندی به یکی میگی بله قربان، وقتی خویش فرمایی به همه ![]()
این حقیقتِ دارک ماجراست.
.
.
+ خدایا شکرت که به این کار مشغول شدم و بیکار نموندم. مطمئنم این کار خیلی روی رشد من تاثیر داره... ![]()
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم آذر ۱۴۰۲ ساعت 0:22 توسط
|