عصیانگر
چند شب پیش یکی از همکلاسیام که خیلی هم دوستش داشتم همیشه، من و برای بار n ام برای برادرش خواستگاری کرد.
چند سال پیش خواستگاری کرده بودن، گفتم نه، یکی دیگه رو نامزد کردن، بعد منجر به جدایی شد. بعد دوباره اومدن و مدتهاست که از راههای مختلف خواستگاری میکنن. پیش خودشون میگن تا حالا نتونسته شوهر پیدا کنه، حتما با کله قبول میکنه! (خود اون همکلاسیم سه تا بچه داره.)
+میگه من مطمئنم تو بهترین گزینه برای داداش منی. الان دختر سالمی پیدا نمیشه و ...
بهش گفتم باور کن اونقدرا هم که فکر میکنی من دختر خوبی نیستم:)) البته منظورم این بود که من یه گزینه خیلی سمی برای داداشت هستم چون اون دنبال یه دختر مطیع و در چهارچوب ایدهآل خودش هست که ترجیحا غیر از حرفای روزمره چیزی نگه و نظری نداشته باشه، و من چیام؟ یه عصیانگر!
+ نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم شهریور ۱۴۰۴ ساعت 23:30 توسط
|